‏نمایش پست‌ها با برچسب زمستون. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب زمستون. نمایش همه پست‌ها

۲۳.۱۲.۸۸

تب ع ش ق


پره دلشوره شدم پره تشویش و جنون تو تنم یه دنیا عشقه...
انگاری وسوسه شیطوون دوباره اومد تو جلدم که منه خسته به دامش، دوباره بگم چیه اون؟!
تو تنم یه دنیا حسه مثل آتیش ،جنون...
که خودم خسته ز حسش دوباره برم توی اوون
نکنه وسوسه باشه دوباره با سادگی هامون بریم سوی اوون؟!!...
.................................................................................................
پی نوشت1: یادم میمونه.......88/12/22
پی نوشت2: هر گونه برداشتی آزاد میباشد بستگی به طرز فکر شما داره!










۶.۱۲.۸۸

بوی بهــــــــــــــــــار


داریم به عید نزدیک میشیم اما هنوز هیچ کاری نکردم
حالا از خرید گرفته تا ..............................
.................................................................................
اوه خدااااااااااا شانسی عکس گذاشتم گرففففففففففت
هوورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

۲۹.۱۱.۸۸

روز عشاق

اعصابم خیییییییییییییییلیییییییییییی خورده
نمیتونین بفهمین چقدررررررررررر!
از پست قبل تاحالا هی اومدم مطلب بذارم نمیدونم چرا وقتی عکس میخوام بذارم جدیداً ظاهر نمیشه
یعنی منو کشته هااااااااااااااااااااااااااا
اووووووووووووفففففف
هی میخوام هیچی نگم، هیچی نگم
...
خلاصه که ولنتاین همه مبارک فقط خواستم همینو بگم ولی آخه من عاشق اینم که پستام با عکس باشه یعنی یه جورایی حرفامو تو عکسایی که میذارم میزنم الانم یه عکس خوشگل آماده کرده بودم که به این مناسبت بذارم که نشد.


۷.۱۲.۸۷

دخترک

من دختریست که هر شب بغضشو فرو میده
تا مبادا احساساتش بر عقلش غلبه کنه!!!
چرا من باید این کار رو انجام بده؟!
مجبوره؟!
مجبور شده؟!
.
.
چرا بروز احساسات خودبه خودی نیست که من مجبور نباشه بغضش رو هر شب فرو بده! چرا عقلش با احساسش هماهنگ نیست؟!!
دلم برای من میسوزد
میتوانم با تمام وجــــــــــــــــــــــــودم حسش کنم


چرا درکش نکردی؟؟؟
شاید نمیدانستی چقدر دوستت دارد
شاید نمیدانستی تو تنهــــــــــــــــا کسی بودی که دوست داشتنت برایش دلیل نمیخواست...
حیف ای کاش درکش میکردی
ای کاش نمیشکست هر چند گفته بود هزاران بار شکاندیش
این بار صدای شکستن من را من هم شنیدم اما تو چطور نفهمیدی؟!!!
.
.
.
من هنوز هم...

خدایا جهان دیگری داری؟!!!
گویند داری
من به من گفته فقط دل خوش است به ان جهان تو
امسال بهار برای دخترک سردتر از هر زمستونی بود و تا الان.....

۲۶.۱۱.۸۷

وبلاگ

یه وبلاگ جدید پیدا کردم بهتون توصیه میکنم بهش یه سر بزنید
واقعا ادم بعضی وقتها کم میاره!!!!
این روزها فقط در حال خوندنم خوندن :زندگی تولد مرگ انسان مرد زن کودک محبت خیانت دروغ عشق نفرت.....
....................................................................................
اینم سایت دانلود برا البوم جدید احسان خواجه امیری خودم همشووووو دانلود کردم
بعضی وقتا بعضی اهنگا عجییییییییییب به دل میشینه

۲۱.۱۱.۸۷

تولدی

تولد توللللللد. وای یه سال میره رو سالای سپری شده وقتی 22 بهمن میاد حسم همینه اخه فرداش تولدم میشه
ولنتاااااااااااااااین هم به همه عشاق مبارک باشه عشقتون پایدارررررررر
اووخ داشت یادم میرفت دهه ف*ج*ر بر هموطنان غیووور مبارک (اوههوووم)
0000000000000000000000000000000000000
همین الان از کوچه صدای نارنجک شنیده میشه از تلویزیون هم الله اکبر که تو اخبار گذاشتن

گویند دلباختگی ضرر اور است...

۱۵.۱۱.۸۷

مهد 7

این نوشته همراه با درد است یعنی بدجوری بدن درد دارم البته در یک ناحیه اونم از این بابت:
ساعت 3.30 متوجه شدم دایی جان ارمیای عزیزم تشریف اوردن تا عشقم رو تحویل بگیرند از اونجایی که همکار گرام از رابطه عاشقانه بین من و او مطلع هستند وظیفه اماده کردن ایشان را به اینجانب سپردند ما هم برای رد و بدل کردن اخرین بوسه ها وقتی نداشتیم تصمیم گرفتیم روی صندلی که اتفاقا ارتفاعش هم با زمین زیاد نبود بنشینیم و کاپشن عشقمان را بر تن خوجلش بپوشانیم و مدام در این حین از اون لپهای تپلیش بوسه بگیریم.کاپشن را پوشاندیم و حال نوبت کلاه. متاسفانه داخل کمد و در طبقه بالا قرار داشت پس ناگزیر از جا برخاستیم و بعد از برداشتن ان مجددا قصد کردیم بر صندلی خود بنشینیم بی انکه از وجود ان مطلع شویم ناگهان حس کردیم زمین به پشتمان اثابت کرد و.....
با دیدن چهره متعجب و دهان باز معشوقمان(ارمیا) تازه از اوضاع با خبر شدیم و زود خودمان را جمع کردیم و از جا برخاستیم و به عقب نگاه کردیم و دیدیم که صندلی به فاصله 30 سانت اونطرف تر از جای اصلی قرار گرفته و یک عدد از دوقلویان که بعدا فهمیدیم نارگل نام است با پاهای جمع شده و لبخندی بر لبان روی ان نشسته!
در ان لحظه خدا را سپاس کردیم که شکر که این جماعت 3 و 4 ساله هستند و این حادثه ورد زبانها نمیشود و مشغول بازی بودند و حواسها پرت....
اکنون بسیار شادمان از این بایت . و بدن درد بسیار از یه بابت!
البته شایان ذکر است خودمان طاقت نیاوردیم و بعدتر برای همکاران تعریف نمودیم
یا حق
......................................................................
فیلم زن دوم رو گرفتم دیدم یه جورایی دلم گرفت
به راستی تاوان غمهای عشق رو حافظ باید پس بده؟!!!

۷.۱۱.۸۷

اینده!

نمیدونم این چیزارو خوبه ابنجا بگم یا نه؟!!!!

مغزم واقعا هنگ کرده مثل روح سرگردون شدم هیچی حالیم نیست مینویسم اگه حالم سر جاش اومد اونوقت تصمیم میگیرم برش دارم یا بمونه...

درست از هفته بعد از تاسوعا عاشورا شروع شده یعنی از همون شنبه موضوع جریانه خواستگاری و این حرفاست قربون امام حسین برم من اخر نفهمیدم این جور چیزا تو این ماه بده یا خوب؟!!!

امروز 7 بهمنه و از تاسوعا عاشورا به اینوروتا به این ساعت 5 نفر پیدا شدن که از من خواستگاری کردن که خود پسره منو ندیده یعنی معرفی شدم بجز یکی که خواهرش منو دیده بقیشون دوستاشون معرفی کردن . تا میام یکم به موقعیت و شرایط یکیشون فکر کنم سر و کله یه ادم دیگه پیدا میشه پست قبلیم زمانی بود که دومی اومده بود و درست زمانی که قرار بود فکرامون رو بکنمیم سومی پیدا شد!

هیچ وقت اینجوری و انقدر فشرده اونم تو همچین ماهی انقدر هم جدی موردی نبوده 2 تاشون که واقعا مذهبیه مذهبی بودن که یکیشون رو بخاطر تحصیلات و یکی دیگشون رو هم که دیروز مادرش زنگ زد و کلی با مادرم صحبت کرد رو به خاطر خشک مذهب بودنش رد کردم بقیه رو هم واقعا ذهنم خسته شد انقدر شرایط و ... رو مرور کردم وهی پیش خودم میکشوندم به اینده تا ببینم بالاخره چی؟!!!

تو این بینم ایی بگی نگی یکم با مادرم حرفم شد تا اخر مجبور شدم بگم اصلا از این به بعد هر کس پیشنهاد داد بگو دخترم نمیخواد ازدواج کنه.

خدایا رحمتت رو شکر(هه هه قابل توجه پسرایی که میگن کمبود شوهره) ولی اخه بابا یه ذره فرصت بده! لااقل یکی رو بده که درست حسابی باشه قال قضیه تموم شه نه اینکه پشت هم بفرستی که اخر خل و چل بشم .

امر امر خیریه ولی دلمممممممممممم خیییییییلیییییییی گرفته خیلییییییییییییی

دلم میخواد یه جایییی برم که هیچ کس نباشه و صدام رو نشنوه و بلند بلند گریه کنم .احساس میکنم دیگه بستمه روحیه قبل رو ندارم دلم اصلا شاد نمیشه احساس شادی خیلی وقته از ته دلم خالی شده.به هیچ کس نمیتونم خوش بین باشم همش حس میکنم اهل دعوا اهل خیانت اهل دروغ ....

..............................................................................

عشقم ارمیا از فردا چند روز مهد نمیاد عمل فتق داره خدایا حفظش کن.(بعدا نوشت: به اول اسفند موکول شده و تا بعد از عید نمیاد هییییییییف دلم خیلی میتنگه اونموقع)
5 شنبه(10 بهمن) نوشت: بفرمایین ششمی هم پیدا شد نمیدونم این یکی دیگه کیه؟ وقتی اینجا بودم متوجه صحبت تلفنی مادرم شدم که با یه نفر راجع به من صحبت میکردن مادرم هم میگفت اجازه بدین من با خودش و پدرش هم صحبت کنم واقعا موندم فکر کنم باید اسمم ثبت بشه ...بابا انقدر پشت هم؟!! نخیر انگار قسمت به اینه اینوره سال بریم