۴.۱۰.۸۸

love


Once a lady when having a conversation with her lover, asked:

Lady : Why do you like me..? Why do you love me?

Man : I can t tell the reason.. but I really like you..

Lady : You can t even tell me the reason... how can you say you like
me? How can you say you love me?

Man : I really don t know the reason, but I can prove that I loveU.

Lady : Proof? No! I want you to tell me the reason. My friend s
boyfriend can tell her why he loves her but not you!

Man : Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,

because your voice is sweet,

because you are caring,

because you are loving,because you are thoughtful,because of your smile,

because of your every movements.

The lady felt very satisfied with the man s answer.

Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in comma.

The Guy then placed a letter by her side, and here is the content:

Darling,Because of your sweet voice that I love you...

Now can you talk? No! Therefore I cannot love you. Because of your care and concern that I like you..

Now that you cannot show them, therefore I cannot love you.
Because of your smile, because of your every movements that I love you..
Now can you smile? Now can you move?

No, therefore I cannot love you...

If love needs a reason, like now,

There is no reason for me to love you anymore.

Does love need a reason? NO!

Therefore, I still love you

۳.۱۰.۸۸

گفـــــــــــتگو


بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو به من گفتی:

- «از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن،

آب آیینه عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛

باش فردا که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»

با تو گفتم: «حذر از عشق!- ندانم

سفر از پیش تو، هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...»

باز گفتم که: «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!»

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت ...

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

فریدون مشیری

.................................................................................................


بی تو طوفان زده دشت جنونم ...

صید افتاده به خونم ..

تو چه سان میگذری غافل از اندوه درونم....

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی...

بی من از شهر سفر کردی و رفتی...

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم...

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم...

توندیدی...

نگهت هیچ نیوفتاد به راهی که گذشتی..

چون در خانه ببستم ...

دگر از پای نشستم..

گوییا زلزله آمد..

گوییا خانه فروریخت سر من...

بی تو من در همه شهر غریبم…

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی...

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی...

تو همه بود و نبودی …

توهمه شعر وسرودی...

چه گریزی زبر من که ز کویت نگریزم...

گر بمیرم ز غم دل با تو هرگز نستیزم…

من ویک لحظه جدایی...

نتوانم نتوانم…

بی تو من زنده نمانم

هما میر افشار

۳۰.۹.۸۸

یلـــــــــــــــــــدا...



خدا جونم دوست دارم
سال دیگه یه جور دیگه یه رنگ دیگه این روز رو میگذرونم...
یلدا خانوم تو رو هم دوست دارم
.
.
.
برا همه دوستام شب پر خاطره ای رو آرزو میکنم
میرم هندوونه بخورم...

۲۴.۷.۸۸

ز+ ن+ د+ گ+ ی=؟

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ!!!

((زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند ))

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است ، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با ، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود

زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر

زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ

زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق

زندگی ، فهم نفهمیدن هاست

زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست

آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به ((نور)) ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست

زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند

زندگی شاید همان لبخندی ست ، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.

................................................................................................................

4 شنبه با همونی که یه چند قسمتی سر بسته ازش نوشتم یه 2 ساعتی رفتیم بیرون و طبق معمول بازم دوربینش همراهش بود و گییییییر که باید ازت عکس بگیرم!

خلاصه یه چندتایی گرفت که فقط این یکی بی هوا نبود.

برای دیدن عکس روش کلیک کنین .................. حذف شد


۱۰.۷.۸۸

هیس!


هیس زندگی هیس
هیچی بهم نگو ، نمیخوام چیزی بشنوم...
خیلی باحال یهو تغییر میکنی!
دیگه هیچی نگو فقط دستمو بگیر هر جوری خواستی با خودت بکشون این ور
نه
اون ور
نه
نمیدونم
فقط دیگه هیچی بهم نگو
غافلگیرم کن
با یه صبح تازه
با یه روز تازه
با یه ...
خسته شدم
خسته خسته
دلم ازت یه ماساژ حسابی میخواد
تغییر بده
تغییر اساسی
از اون نوعای خوب
ازونا که حسابی بهم بچسبه
هیس
باشه
من ساکت میشم
تو نباید ساکت بمونی
فقط زودتر دست به کار بشو تا نبریدم
زود
من منتظرم
طاقت ندارم
خیلی زود دیر میشه
میدونی که؟!

۱۸.۶.۸۸

برزخ


یه جوری هستم
یه جوری هستی
اونم که فعلا رفته از ایران
پس اونم یه جوری هستش
میگذره
هر 3 ،
به یه شیوه داریم میریم جلو...
حرکت...
ولی خودمم باورم نمیشه
.
.
.
بهم میگی ازش دلخوری
بهت میگم
چرا؟!
میگی احساسمو بهش با نامه گفتم
میگه تو مغروری!
بهت میگم شاید بلد نیس احساسشو نشونت بده اینو گفته
میگی
غلللللط کرده!!!
من آدم رمانتیکیم اون نباید اینجوری میگفت
.
.

میبینی؟
تا حالا آدمی مثل من دیدی؟!
شاید عاشقای واقعی اینجورین، آره؟!!
حاضرن معشوقشون به اون چیزی که دوس داره برسه
حتی اگه خودشون به اون نرسن!
خوشحالم با خوشحالی تو حتی اگه خوشحالیت اون باشه.

۲۹.۵.۸۸

آبستن2

شب اومدی داریم با هم چت میکنیم یهو ساکت میشی
هی بیز میزنم میگم کوشی؟! میگی اوون اومده دارم باهاش صحبت میکنم
ساکتم
ساکتی( برا من)
ساکتم

پیغام میدم
میگم بیا اینجا
آبستن 1 رو بخون
میخونی
میگی واقعاَ که!
خوبه خودت هزار بار گفتی ما به درد ازدواج نمیخوریم
مکث میکنم
میگم
من الانم همینو میگم
مگه همیشه همه رابطه ها به ازدواج ختم میشه؟!
میگی
به خودت بگو
پس این چرت و پرتا چیه تو وبلاگت نوشتی؟
میگم
خب برام سخت بود یهووو بهم بگی به اووووووون خیانت میکنی!
من باعث میشم به اون خیانت کنی؟!!!
.
.
.
من که زودتر از اون....
این روزا همش از توووو" دیوونه" میشنوم
هر چی میگم میگی "دیوونه "
آخر بهت میگم انقدر بهم گفتی "دیوونه" که هر وقت میگی فکر میکنم داری بهم میگی "عزیزم "
.
.
این بار میگی

دیووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونه
میگم
اوووووخ
این یعنی
عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززم
.
.
.
میگم اصلاًََ تو که میدونی من یه داداشه بزرگ دوس دارم تو داداشمی
میگی
میخوای خودتو گول بزنی یا منو؟
میگم
تو که گول نمیخوری تو دیگه اونو داری
خودمو شاید میخوام گوول بزنم
اون عکس اخمو که زبون درازی میکنه میزنی برام
.
.
.
در کل یه جوریه این رابطه منم میدونم توام میدونی ولی نمیشه یهو تمومش کرد اونم برا من که دلم نمیخواد با بدی و خاطره تلخ از کسی جدا بشم اونم با تو که خودت میدونی با هیشکی غیر تو اینجوری نبودم و نیستم

به قول خودت دیوونم دیگه...
پس
به همین منوال میگذره...





........................................................................

پی نوشت: یه کامنت به نام ناردو.نه تو پست قبل داشتم
ناردونه جون اگه خودتی باید بگم من گمت کردم خیلی وقته
اگه اینجارو خوندی آدرستو بده خخخخخخخخخخیلی الان از پستتات عقب افتادم.

۲۷.۵.۸۸

آبستن1

باز دوباره دارم احساس سنگینی میکنم

چند وقتی میشه که دوباره زخمش سر باز کرده

چرا باز دوباره من...

همش تقصیر خودمه

نه همش نه

توام تقصیر داری

اندفه من دیگه واقعــــــــــــــــــــآ به دیوونگی خودم دارم مطمین میشم

.

.

.

نا شکری کردم

الان دیگه اوضاع رو خراب تر کردی

اون کیه؟!!

من اون وسط چی میخوام؟

چی میگم؟

نه من که زودتر اومده بودم

اون خیلی بعد تر از من اومد

اون چی میخواد ازت؟

من میدونم که اون هست اما اون نمیدونه که من هستم

میبینی من چقدر صبورم

میبینی من چقدر...

ولی تو بازم اونو...



۱۵.۴.۸۸

کار جدید

عنوان این پست شاید در صورتی درست باشه که حدود 26 27 روز پیش مینوشتمش اما اون موقع دل و دماغ نوشتن ازین چیزا رو نداشتم خودتونم علتش رو میدونید.
کار جدید تا الانش خیلی برام خوب بوده از مدیرمون که یه ادم تحصیل کرده و با شعور هستش تا الانش خیلی راضی هستم اینجور که پیداست این احساس متقابل هست.
ساعت کاریش همونجوریه که میخواستم محیطش فوق العاده اروم و با ارامش هست.
هنوز البته به جای شیرینش (سلری) نرسیدم(چشمک) که دقیق شیرینیش رو حس کنم اما در هر صورت هر چقدر هم باشه اگه واقعا محیط و شرایطش مثل الان بمونه حاضرم قبول کنم.
امیدوارم همه به اون چیزی که میخوان برسن.

۲۶.۳.۸۸

فریاد




هیچی نتونستم بنویسم...
حرفامو قورت میدم فرو میدم تو سینم .
فقط اینو میگم که خدایا نزار جوونای بی گناه پرپر بشن.

۲۴.۳.۸۸

مادر



هر چی فکر میکنم نمیتونم اونطور که شایسته توست سخن بگویم.

تمام دلنگرانی هایت را میبینم اما نمیتوانم انطور که خودت حس میکنی حس کنم.

گرمای وجودت در وجودم ارامش میدهد.

ای زیباترین واژه

ای بهترین دوست

با تمام وجودم دوستت دارم و خواهم داشت.



۱۶.۳.۸۸

ماه چه پرنده ای هستید؟!


سهره
هجدهم فوریه تا 17 مارس -- 29 بهمن تا 26 اسفند
این افراد شخصیت هایی زرنگی هستند که بسیار حساس و همیشه گوش بزنگ اند. آنها طبیعتاً افرادی اجتماعی و جمع طلب هستند، چون اعتقاد دارند بودن در جمع به آنها احساس امنیت می دهد. باید بتوانند مَفَری برای خیالپردازی های خود پیدا کنند. گاهاً زودرنج و عصبی می شوند
شاهین
هجدهم مارس تا 14 آوریل -- 27 اسفند تا 25 فروردین
فردی مقتدر که جرات و گاهی عزم گستاخانه ی خود را به نمایش میگذارد. با مهارت خود از موانع مشکل ساز عبور می کند، اینکار را به طریقی انجام می دهد که انرژی خود را به هدر ندهد

آلباتروس
پانزدهم آوریل تا 12 می -- 26 فروردین تا 22 اردیبهشت
فکری سرگردان دارد، اما اگر در پی هدفی مشخص باشد، فرسخ های زیادی را حاظر است برای رسیدن به آن بپیماید. گهگاه اگر دید کافی نداشته باشد، ممکن است در جاهایی که نباید، گرفتار شود

قمری
سیزدهم می تا 9 ژوئن -- 23 اردیبهشت تا 19 خرداد
طبیعتاً آرامش طلب است و به آنچه نزدیک قلبشان باشد، نوک می زند. آنها از یک زندگی بسیار عاشقانه لذت می برند و به ندرت از آن خسته می شوند. آنها افرادی بردبار، سازگار، و جذاب هستند. فقدان خشونت در آنها گاهی باعث می شود که قربانی افراد درنده خو شوند

عقاب
دهم ژوئن تا 7 ژوئیه -- 20 خرداد تا 16 تیر
شخصیتی بسیار با حترام که خصوصیات رویاپردازی زیادی دارد. آنها هیچوقت به دنبال کارهای بیهوده نمی افتند و با نگاه گیرای خود، مخالفان را سر جایشان مینشانند. آنها قادرند تا از جنبه های ناچیز و مادی انسانیت فراتر روند و بسیار با استعدادند

بلبل
هشتم ژوئیه تا 4 آگوست -- 17 تیر تا 13 مرداد
معمولاً قبل از اینکه دیده شوند، صدایشان به گوش می رسد. آنها همیشه حرفی برای گفتن دارند. اما بسیار با شنوندگان خود سازگارند. ظاهر غیرگیرای آنها شخصیتی را در خود پنهان دارد که منتظر شکوفایی است

مرغ ماهیخوار
پنجم آگوست تا 1 سپتامبر -- 14 مرداد تا 10 شهریور
این هم یک شخصیت رنگی و پر زرق و برق دیگر است که همیشه مشتاق رویارویی است. آنها با سرعتی بسیار زیاد چرخی در اطراف می زنند و علاقه و وابستگی زیادی به آب دارند. بسیار حساس، تیز و باهوشند که باعث می شود شهامت شیرجه زدن در جاهایی را داشته باشند که دیگران حتی از نزدیک شدن به آن بیم دارند

قو
دوم سپتامبر تا 29 سپتامبر -- 11 شهریور تا 7 مهر
قو شخصیتی پیچیده دارد. با اینکه در ظاهر شخصی بسیار آرام و راحت است، در باطن برای سازگار کردن خود با سرعت دنیای مدرن، بسیار پرتلاش است. اگر شخصیت طبیعی دلپذیر آنها برانگیخته شود، ممکن است بسیار خشن و عصبانی شوند

داركوب
سوم سپتامبر تا 27 اكتبر -- 8 مهر تا 5 آبان
شخصیتی خشن و سختکوش با بنیه و طاقت بسیار بالا. با درخواست حمایت دیگران برای ایده ها و اعتقاداتشان هیچ مشکلی ندارند، و برایشان مهم نیست که چقدر گیج و حواسپرت به نظر برسند. با طرز تفکر جانبی خود، برای موشکافی مشکلات و حل آن بسیار مفیدند. اما با شیوه ی زندگی پرسر و صدایشان، ممکن است دوست نداشته باشید که همسایه تان یکی از آنها باشد

كسترل (باز كوچك)
بیست و هشتم اكتبر تا 24 نوامبر -- 6 آبان تا 3 آذر
ذهن هوشیارشان به آنها این امکان را می دهد که از یک موضوع به موضوع دیگری بپرند، بدون اینکه تمرکزشان به هم بخورد. آنها با اراده بسیار زیادی بر اهداف زندگیشان متمرکز میشوند، و از آنچه که در اطرافشان می گذرد آشفته و مضطرب نمی شوند. اعتماد به توانایی هایشان باعث میشود به جاهایی صعود کنند که دیگران فقط رویای آن را در سر دارند

كلاغ سیاه
بیست و پنجم نوامبر تا 23 دسامبر -- 4 آذر تا 2 دی
آنها افرادی پر ابهت، گیرا و پر نیرو و مقاوم هستند. آنها از هم طرازان خود بسیار باهوش تر هستند و در حل مشکلات بسیار ماهر و زبر دستند. آنها عاشق رقابتند و از محیط های روباز و وحشی بسیار لذت می برند

حواصیل
بیست و چهارم دسامبر تا 20 ژانویه -- 3 دی تا 30 دی
افرادی فریبنده و گول زننده هستند. بااینکه ممکن است اکثر اوقات افرادی تنها و منزوی به نظر برسند، اما نیازی به بودن در اجتماعات شلوغ را ندارند. در عبور از مسیر زندگی ممکن است در باتلاق هم گرفتار آیند، اما آنقدر مستحکم و استوار هستند تا با این مشکلات کنار آیند. طبیعت نامطمئن آنها باعث می شود که همواره به دنبال تحسین و تمجید اطرافیان باشند

سینه سرخ
بیست و یك ژانویه تا 17 فوریه = ۱ بهمن تا 28 بهمن
یک برونگرای خونسرد که خلق آتشی خود را زیر نقاب پنهان میکند و بسیار خود رای و خود سر است. آنها افرادی مغرور و خانواده دوست هستند گرچه گاهی کمی ستیزه جو می شوند

۸.۳.۸۸

دوستت...


بدان که دوستت ندارم و دوستت دارم
چرا که زندگی دو چهره ایست،
و کلام، بال سکوتی است،
درون آتشی نیمه سرد،

من برای آغاز دوست داشتن ات دوستت دارم،
برای آغازی نو تا ابد
و برای آنکه هرگز دست از دوست داشتن ات برندارم:
از این روست که هنوز دوستت ندارم.

دوستت دارم و دوستت ندارم، انگار که میان
دو دستم کلیدهای نیکبختی گرفته باشم
و شوربختی سرنوشتی مبهم.

برای دوست داشتن ات، عشق مرا دو هستی است.
هم اینکه دوستت دارم آن دم که دوستت ندارم
و هم اینکه دوستت دارم آن دم که دوستت دارم.

.....................................................................

پی نوشت:"پابلو نرودا"
....................................................................
بعدا نوشت : امروز پای تیوی بودم از کانال تیوی پرشیا یه اهنگ پخش شد خیلی خوشم اومد اومدم فوری دانلودش کردم خیلی قشنگه خوش به حال اونایی که اسمشون مریمه کاشکی یه نفرم یه اهنگ خوشگل برا هانیه ها میخوند
اینم لینکش

۱.۳.۸۸

عسل...


..................................................................................................................
ادم از دیدن اینا سیر نمیشه...

1. با هم بخندیم
2.دلم میخواد این چارلی رو قورتش بدم بسکه مامانیه...
3.این یکیم ازون شیطونایی که من خیلی دوس دارم!
4. قربون این سرخوشیت بررررررررررم من...
5. ای جانم چه بازیه خوبیه!

۲۳.۲.۸۸



ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمیشنوند...
چه تلخ است قصه عادت!
...............................................................................................
گزیده شدم چنان نیشش غافلگیرم کرد که هیچ عکس العملی ممکن نشد.

۱۷.۲.۸۸

rest

استراحت خیلی دلچسبه
.
.
.
.
اونم بعده این همه لگد مالیه اعصاب...

۶.۲.۸۸

هی جیگیلی جیگیلی اخماتو باز کن...


الان حدود 6 روزی میشه دیگه سر کار نمیرم .استراحتم خوب چیزیه وقتی بتونی کامل حسش کنی...

تو این مدت که سر کار میرفتم با دنیای خیلی قشنگی اشنا شدم که هیچ وقت اینجوری لمسش نکرده بودم هیچ وقت..

از دوران دبیرستان همیشه این ارزو تو ذهنم بود که یه روز مربی مهد بشم بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم ودیگه سالای اخر تحصیلم بود .هر کس ازم میپرسید برنامت برای کار چیه با افتخار تمام میگفتم میخوام مربی مهد بشم و اون وقت بود که سنگینی نگاه رو حس میکردم خب شاید حق داشتن کسی که 4 سال تمام و با رتبه خوب بتونه از پس مسایل کوانتوم و نسبیت و الکترومغناطیس و ابررسانا بر بیاد خیلی حیفه که بره توی مهد کار کنه کاری که با دیپلم هم میتونست انجام بده...

تجربه خوبی بود برام شاید اگه اول این کار رو تست نمیکردم همیشه این حس تو وجودم بود که کار با بچه ها یه چیز دیگست...

درسته خیلی هم درسته اما خب با تمام وجودم حس کردم که نگاه دیگران اون معنی که من ازش برداشت میکردم نبود .

تازه تونستم بفهمم.

تو مهدی که کار میکردم همه از نظافت چی و اشپز گرفته تا ما مربیا با مدیر و معاون که به نوعی شریک هم بودن مشکل داشتیم.

خوشبختانه من نیاز مالی نداشتم و بیشتر برای سرگرمی و علاقه خودم رغبت نشون دادم و کار کردم.

اما کجاست اون وجدانی که میگن؟!!

چرا تو وجود بعضیا نیست؟

نمیخوام بد بگم چون از بدگویی متنفرم اما پول قلب بعضی از ادما رو سیاه میکنه...

تنها کسی که تو این 9 ماه اعتراض کرد و به طور جدی(4 بار) من بودم

چه طور میتونستم ساکت باشم وقتی که میدیدم اشپز بیچاره ای که برای یه لقمه نون از اون سر شهر میاد این طرف و وقتی برای حقوق برای گرفتن حق خودش که 2 ماه هم هست عقب افتاده اعتراض میکنه با جوابی مواجه میشه که وقتی الان یادش میفتم به جای اون مدیر تمام تن من به لرزه میفته مگه این ادما وجدان ندارن...

کسی که 3 ماه هست حقوق من رو نداده اونوقت بدونه اینکه علت رو جویا بشه و بدونه دردم چی بوده بخاطر 10 دقه دیر رسیدن من چنان رفتاری نشون میده که اگه کوچکترینش رو پدرم میفهمید دیگه اجازه نمیداد اونجا کار کنم.

دوران خوبی داشتم با همکارام با شاگردام دلم تنگ میشه براشون خیلی تنگ میشه خیلیییییییییی

روزای اخر یه شاگرد جدید برام اومده بود اسمش امیر علی بود روز اول که تقریبا نیم ساعت هنوز از اومدنش نگذشته بود با وجود اینکه کنارش نشسته بودم و با لبخند نگاهش میکردم و اون هم مشغول بازی بود و گاه گاهی یه نیم نگاهی بهم میکرد یهو برگشت و خیلی جدی بهم گفت جیگیلی جیگیلی اخماتو باز کن...

فکر کنم این اخرین و عجیب ترین خاطرم باشه این بچه هایی که ما فکر میکنیم بچه هستن از بعضی از ما ادم بزرگا بیشتر درک میکنن اون لحظه حس کردم تمام افکار من رو خونده و چه جالب و غیر مستقیم این موضوع رو به من فهمونده...

ناردین و نارگل نسبت به بچه های دیگه خیلی بیشتر بهم وابسته شده بودن مدام دور و برم بودن با ناخونام بازی میکردن سر انگشتام رو میبوسیدن صورتم رو لیس میزدن رو پام میپریدن وقتی خیلی شیطونی میکردن تا میگفتم فردا دیگه مهد نمیام چنان نه نه نه راه مینداختن که خودم بغضم میگرفت و میگفتم پس اذیت نکنین و اون وقت بود که ساکت مینشستن...

دلم برای همشون تنگ میشه...

گذشت خوب و بد اما خوب شد تموم شد

با مدیرم هم با وجود اینکه دل پری ازش داشتم روز اخر طوری خداحافظی نکردم که ته دلم حس بدی داشته باشم.با وجود اینکه الان هم میگم یه روزی باید جوابگوی همه ما باشه .اما خب غرورم رو کنار گذاشتم و به قولی حلالیت خواستم اون و سمتش رفتم و اون هم بلند شد و صورتم رو بوسید معاون مهد هم گفت به مهد سر بزن بخاطر بچه هاتم که شده بیا این جمله خیلی بهم قوت قلب داد.شغل خیلی خیلی سختیه مربی مهد بودن حتی از معلمی هم سخت تره و بسیار بسیار حوصله میخواد .

الانم تصمیم گرفتم یا نرم سر کار یا اگر هم میرم کاری باشه که واقعا ارزش وقت گذاشتن داشته باشه.کاری باشه که توش بشه رشد کرد .

۳.۲.۸۸

la lalala lalla....

Jesus To A Child
kindness in your eyes
I guess you heard me cry
you smiled at me like
Jesus to a child
I'm blessed I know
heaven sent and heaven stole
you smiled at me like
jesus to a child
and what have I learned
from all this pain
I thought I'd never feel the same
about anyone or anything again
but now I know
chorus
when you find a love
when you know that it exists
then the lover that you miss
will come to you on those cold,
cold nights
when you've been loved
when you know it holds such bliss
then the lover that you kissed
will comfort you when there's
no hope in sight
sadness in my eyes
no one guessed, well no one tryed
you smiled at me like
Jesus to a child
loveless and cold
with your last breath you saved my soul
you smiled at me like
Jesus to a child
and what have I learned
from all those tears
I've waited for you all those years
and just when it began
He took your love away
but I still say
chorus
so the words you could no say
I'll sing them for you
and the love we would have made
I'll make it for two
for every single memory
has become a part of me
you will always be...my love
well I've been loved
so I know just what love is
and the lover that I kissed
is always by my side
oh the lover I still miss...
was Jesus to a child
(George Michael)

۲.۲.۸۸

مهد (تمام شد)

با تمام تلخیها و شیرینیهاش تمام شد
استفا دادم
9 ماه مشغول بودم و الان حس مادری رو دارم که از یک زایمان دردناک خلاص شده!
31 فروردین 1388 اخرین روز کاریم بود
به شدت دنبال کار هستم اما کار مناسب هر کاری رو نمیخوام قبول کنم پدر یکی از شاگردام بهم قول داده.
برام دعا کنید
در اولین فرصت میام و مینویسم....

۱۵.۱.۸۸

تعطیلات عید

خب دوباره برگشتم
تعطیلات نسبتا خوبی بود
لحظه سال تحویل به یاد همه بودم برا همه دعا کردم
تو دلم بغض بود و رو لبم خنده
هفته اول به مهمونی و گردش و اینترنت و اهنگ گوش کردن گذشت مخصوصا سعید مدرس که خیلی دوسش دارم و اهنگ جدیدش که امسال عید مهمون دلم شده بود
دنیای واروونه اینو خوب میدونه
منه دیوونه......
هفته دوم هم به مسافرت شمال گذشت کلی سیر خام خوردم (جای اونایی که دوست دارن خالی) کلی دوچرخه سواری کردم کلی رو دوچرخه پرواز کردم با چشم بسته تو طوفان و باروون...

موقع برگشت کلی تو ترافیک موندیم اول خواستیم از جاده هراز برگردیم تقریبا وارد جاده که شدیم دیدیم اووووه چه خبره تا صبح تو جاده ایم ترجیح دادیم دور بزنیم از فیروزکوه برگردیم ساعت 3.30 راه افتادیم 10 رسیدیم تازه مثالا 4 شنبه که 12 فروردین بود اینجوری بود وای به حال فردا پس فرداش .
اولین دعایی که امسال کردم بعد از سلامتی تغییر و تحول اساسی تو زندگیم بود و خواستم خدا هر جور صلاح میدونه تو هر زمینه ای که خودش میخواد کاری –تحصیلی- ازدواج-اخلاقی و...یه تحول خوب ایجاد کنه
اولین حسی هم که تو سال جدید اساسی به دلم اومد حس مادر شدن بود چون یه مهمون کوچولو برا عید دیدنی اومده بود خونمون و من چون حوصله نداشتم تو جمع باشم با خودم به اتاقم بردمش و سرگرمش کردم کلی هم لذت برد و منو مامان خطاب میکرد که من یکم ناراحت شدم و بهش گفتم من اگه دوس داری مربیت میشم ولی مامانت نه! چون مامانت الان بیرون نشسته .بعد قبول کرد و یه کتاب اموزشی دادم بهش و کلی اموزش دادم و گفتم میام خونتون میبینم باید خوشگل انجامش بدی علت این کارم این بود که مادرش قبلا بهم گفته بود خیلی تنبل و حوصله کتاب و نقاشی نداره اصلا از پسش بر نمیام.اخه مگه میشه؟!!
ولی من فقط ذوق و اشتیاق تو این بچه میدیدم و تنها چیزی که نبود بی میلی.
تعریف نکرده باشم همون لحظه احساس کردم بیانم جذبش کرده دقیقا همون لحظه واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم و از خدا خواستم چنین قدرت و احساسی رو تو وجودم زنده نگه داره که وظیفه اصلیم در مقابل فرزندم رو هم بتونم انجام بدم .ته دلم نگران شدم که این اشتیاق از بین نره!..
امروزم که اولین روز کاری بود یه کم سختم بود صبح زود بیدار بشم .

تصمیم مهم تری هم گرفتم که فقط میتونم تو این چند تا بیت بیانش کنم چون هر جور دیگه ای بیان میکردم حس واقعیم نمیشد باید قوی بشم قوی ...
مثل روزهای دانشجوییم مثل قبل ترها
...
بــاید گرفتـارم شوی تا من گرفتــارت شـــوم
با جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگـــران بازیچه ی بازیگــران
اول به دام آرم تـــو را ،وانگــه گرفتــارت شوم

۲۵.۱۲.۸۷

سال نو مبارک

p پیشاپیش فرارسیدن سال نو را به همه تبریک میگم امیدوارم سال خوب و خوش و پر برکتی برای همه باشه ضمن اینکه امسال با سالای دیگه یه فرق اساسی داره:
ساعت ۱۵ و ۱۳ دقیقه و ۳۹ ثانیه روز جمعه ۳۰ اسفند ۱۳۸۷ هجری شمسی مطابق با ۲۲ ربیع الاول ۱۴۳۰ هجری قمری- ۲۰ مارس ۲۰۰۹ میلادی
خوب تا اینجاش شاید عادی باشه ، اما یک مساله جالب توش هست البته اگر اشتباه نکرده باشم و آن هم اینه که کلی عدد ۳ در این روز و لحظه سال تحویل هست . یکمی که بیشتر دقت کنیم اینجوری میشه:
ساعت ۳ و ۱۳ دقیقه، روز ۳۰ اسفند ۱۳۸۷ هجری شمسی
۲۲ ربیع الاول ( ماه سوم هجری قمری ) سال ۱۴۳۰ هجری قمری
۲۰ مارس ( ماه سوم میلادی ) سال ۲۰۰۹ میلادی
هفتا عدد ۳ توی تحویل سال امسال هست. شاید این یجور هفت سین باشه !
امسال هم که سال گاو، گاو هم که ۳ حرفیه!
از همگی میخوام که موقع سال تحویل اول از همه برای شفای همه مریضها دعا کنید بعدشم من رو هم از یاد نبرید .امیدوارم تو سال جدید هر اتفاق خیری که به صلاح هممون هست برامون پیش بیاد.
در زیر هم تصویر هفت سینی که برای مهد درست کردم هست البته کیفیت عکسها خوب نیست چون با موبایل گرفتم خود اقا گاوه از نزدیک قشنگ تر بود(چشمک)





.......................................................................
بعدا نوشت: پرنسس حق با تویه 8/8/1388
رفتم تو تقویم رو دیدم اینم یه اعجاب دیگه ولادت امام هشتم امام رضا (ع)
ایشالا که واقعا سال خوبی باشه پر از اعجابای قشنگ برا همههههههههههه