۵.۷.۸۷

مهر

باز امد بوی ماه مدرسه. بوی بازیهای راه مدرسه

دلم هوای مدرسه رفتن کرده چقدر شیرین بود چه بوی خوبی می داد دفتروکتاب نو چقدر روح ادم تازه میشد با بوی تراشه مدادها .
چقدر پاک کن گم میکردم.چقدر زیر میز رفتن خاطرات جالبی برام ساخته با وجود اینکه سال اول(کلاس اول) خاطره تلخی از معلمم تو ذهنم مونده و هیچ وقت نتونستم از صفحه ذهنم پاکش کنم ولی با این حال دلم لک زده برا سرمشق نوشتن دلم لک زده برا دویدن توی حیاط مدرسه حتی دلم لک زده برا روزای دانشجوییم الان دومین مهری میشه که ازون حال و هوا فاصله گرفتم خیلی تلخه دوری و خیلی شیرینه یاداوری اون ایام.
قراره شنبه یعنی 6 مهر جشن شروع سال تحصیلی تو مهد برگذار بشه برای بچه هام بادبادک درست کردم برای فلدرای تحصیلیشون با مقوا و کاغذ رنگی پروانه.
قراره عمو شهرام بیاد پدرو مادرای بچه ها قراره بیان عکس بگیرن هم خوشحالم هم ته دلم یه جورایی گرفته.

۲۰.۶.۸۷

مهد4 (خودخواهی)

20 شهریور
خدایا خودت رحم کن و از رحمانیتت به دلای ما هم ببخش .
وقتی شروع کرد حرف زدن تمام بدنم یه دفه یخ کرد انگاری یه مشت یخ گذاشتن تو سرم تو چشماش اشک حلقه زده بود ولی چه فایده باید زودتر از اینا به فکر افتاده بود. چرا ما ادما راحت و بدون در نظر گرفتن شرایطمون باعث بوجود اومدن یه موجود دیگه که بیگناه هست و وجودش دست ماست میشیم ؟!بعد راحت زندگیشو خراب میکنیم.
خیلی حالم خرابه خیلییییییی .
شنبه مادر سام اومد دنبالش که ببرتش و ازون جایی که من چند وقتی بود حس میکردم رفتارش تغییر کرده ومدام بهونه میگیره و دیگه دلش مهربون نیست و بغض میکنه و با بقیه بچه ها نمیسازه بهش گفتم نمیدونم چرا رفتار سام عوض شده و مثل سابق نیست ؟!
خیلی اروم و ملایم گفت من و پدرش با هم مشکل داریم و من الان خونه پدرم هستم بعضی روزا سام پیش منه و بعضی روزا پیش پدرش و ممکنه از هم طلاق بگیریم .من تو اون لحظه مردم . سعی کردم احساساتمو بروز ندم ولی یه لحظه فکر کردم گفتم اتفاقا باید بروز بدم شاید که مفید باشه. چهرم گرفته شد و گفتم اخه چرا؟؟؟! لااقل به خاطر سام هم که شده کوتاه بیاین در جواب سکوتتتتتتتت
گفتم پیش مشاور رفتین؟ سرش رو تکون داد به نشانه تایید حس کردم خوشش نمیاد چیزی بگه دیگه هیچی نگفتم و کیف سام رو انداختم کولش که بره.خودم رو کشوندم تو کلاس رو صندلی نشستم داشتم دیوونه میشدم دیووونههههههه.
ازون روز حالم بده حتی تو خوابم هم مدام میاد.تب خال هم زدم.
خدایا چرا نصیب این جور پدر و مادرا همیشه بچه های دوست داشتنی و خوش قلب و باهوش میشه چرا اونا قدر این نعمتی رو که دارن نمیدونن؟! چرا ما ادما انقدر خود خواهیم که قبل از بوجود اوردن طفل معصوممون شرایط رو نمیسنجیم؟!
سام من عشق من داره بچه طلاق میشه! کاملا داره روحیش تغییر میکنه این بچه فوق العاده دوست داشتنیه تازه دارم متوجه میشم تنها من نیستم که دوسش دارم خیلی از مربیا به این تفاوت و شیرینیش نسبت به بقیه بچه ها ابراز احساسات میکنن.
من هم پدرش رو دیدم هم مادرش رو به نظر ادمای خوبی میان ولی چرا برای هم خوب نیستن؟! چرا؟
با خودم میگم ای کاش از مادرش سوال نمیکردم چون خیلی دارم داقون میشم ولی از طرفیم من مربیشم بالاخره این مسایل رو باید بدونم.
براش دعــــــــــا کنید.واقعا گناه داره اون فقط 3-4 سالشه.
بعدا نوشت:حقوق مرداد رو 18 شهریور بالاخره گرفتم و چون اولین حقوقم بود برا مامان بابا داداشی و همینطور مادر بزرگم که فعلا اومده پیشه ما اسپری خریدم به داداش علاوه بر اون مقدار پول دادم.در کل 20000 تومان شد روی هم دلم میخواست یه چیز بهتر براشون میخریدم ولی خب نشد چون خودم احتیاج داشتم و در کل هم حقوقم زیاد نیست ولی خب خیلی خوشحال شدن و گفتن توقع نداریم ازت.از اون روز هم برخورد مدیر فوق العاده تغییر کرده و با محبت شده و من هم سعی میکنم خیلی جدی برخورد کنم و کمتر جلوش افتابی بشم .اون مربی هم که همکارم شده دختر خوبی به نظر میرسه طفلکی از کرج میاد.مدام هم به من میگه سعی کن دل نبندی به بچه ها از وقتی سام رو فهمیده ولی خب چیکار کنم دست خودم نیست من عاشق بچه هام اگه بچه دیگه ای هم بود همین حس رو داشتم در مورد سام هم که دیگه واقعا سختمه.من کارم رو دوست دارم اگه علاقه به بچه ها نداشتم یک ساعت هم دووم نمیوردم ولی خب اینجور مسایل هم هست که خیلی ازارم میده و مسیولیتم رو صد برابر میکنه در مقابل این طفلای بیگناه.
29 شهریور
دلم گرفته .حس نوشتنم نمیاد .
جاتون خالی دارم اهنگ سلام اخر احسان خواجه امیری و منو ببخش ناصر عبدالهی رو میگوشم فکر کنم الان بار 8ام باشه . فکر نکنین عاشق شدم نه نشدم حال و هوام این دو تا رو طلبید.
بدجوری دلم میسوزه ای کاش میشد عکس سام رو داشتم و میذاشتم تو اینجا هر چند طرز صحبت کردنش خیلی شیرینه با اون چشمای خوردنیش و نگاه معصومش.

۱۵.۶.۸۷

به این میگن حجاب؟

دیروز خونه یکی از اقوام که مذهبی هم بودن افطار دعوت بودیم پدر جان که طبق عادت همیشه گفتن نمیان چون از اینجور شلوغ بازیا و اینجور مراسما خوششون نمیاد و عقیده دارن دعوت یه عده شکم سیر هیچ ثوابی نداره.برادر هم که نیومدن من و مامان هم به اصرار مادر جون که نه حتما بیاین زشته بده حالا فکر میکنن چی شده رفتیم.من کلا ادمی هستم که عقیده دارم حجاب باید تو رفتار باشه نه تو ظاهر البته خیلی موقع لباس پوشیدن مراعات میکنم ولی به حجاب مو عقیده ندارم خلاصه مامان گفت هانیه بهتر روسری سر کنی اونا همشون مومن و با حجابن ولی گفتم مامانی نچ مامانم که کلا اخلاق و عقاید منو میدونه اصرار نکرد (مادر خودش با حجابه ولی نه چادر یه بلوز شلوار پوشید روسری هم سر کرد یعنی کاملا پوشیده).منم یه بلوز پوشیده استین بلند تقریبا مجلسی یا شلوار پوشیدم موهام رو هم مثل همیشه با یه کلیپس جمع کردم یه ارایش ملایم هم کردم و رفتیم.خانومای مجلس تقریبا همشون چادر سر کرده بودن وزیر چادرهاشون لباس نه زیاد پوشیده به تن.یکی دو تا از دخترا که نسبت به بقیه نسبت نزدیک تری داشتن مثل من بودن خلاصه اذان گفتن و جماعت شروع کردن به خوردن یه لحظه توجهم جلب شد به اطراف دیدم خانوما چادراشون فقط رو کلشونه و کاملا از جلو رهاست طوری که مو و لباسی که به تن داشتن معلوم بود یعنی فقط چادر پشت سر و کمرشون و روی پاشون بود گردن مو وقسمت زیادی از زیر گردن قابل رویت با دستم زدم به بغل دستیم که از دوستان بود و متوجهش کردم موضوع از چه قراره خلاصه کل افطار تمام حواسم به این موضوع بود که چه نوع پوششی درسته؟ !!
احساس کردم درسته من پوشش درستی از نظر اونا ندارم و تو برخورد اول متوجه شدم چند تا حاج خانوم یه جوری نگام کردن (یعنی تو این جم حاج اقاهامون تشریف دارنا) ولی سر سفره و حتی بعد از اون اون شیوه چادر سر کردن اونا بیشتر از من یا بقیه جلب توجه میکرد.من بارها و بارها چنین صحنه هایی رو تو خیابون هم دیدم ولی واقعا نمیتونم باور کنم حجاب برتر چادر است و همین طور بد حجاب کسی است که موهاشو نا محرم ببینه .یه خواستگار هم اونجا پیدا شد که از اول مجلس تا اخر مجلس زیر زبونمو میخواست برا پسرش بکشه(هه هه)
توضیح : اینو بگم که من به افراد چادری و افراد بد حجاب به یک نسبت احترام میذارم و هیچ وقت از رو ظاهر کسی نمیگم که طرف فلان ادمیه یا فلان ادمی نیست.
مهد:این هفته از لحاظ کاری هفته خوبی نبود با مسیول مهد بحثم شد زیاد نمیخوام بنویسم چون دوست ندارم .چون تلخ بود برام. منی که همیشه ان تایم بودم و حتی زودترم میرفتم یه روز فقط 10 مین دیر رفتم چنان برخوردی باهام کرد که میخواستم جول و پلاسمو جم کنم برم ولی صبر کردم و حرفامو زدم گفتم که من با علاقه اومدم تو این کار گفتم پول برام اهمیتی نداره و بهش هالوندم که تو که انقدر دقیقی و به خاطر یه روز دیر اومدنم اینجوری برا من قیافه میگیری چرا تو دادن حقوق کارکنانت انقدر دقیق نیستی و الان که 11 برجه از حقوقامون خبری نسیت شروع کرد به روضه خوندن که اوضاع اینجوریه اونجوریه منم گفتم به من این مسلیل ربطی نداره خلاصه دیگه دستش اومد که نباید الکی قیافه بگیره و بدونه که بیخودی ایراد نگیره همکارایه پر سابقه بعدا کلی تعریف تمجید کردن که افرین که بهش گفتی گویا این مدیر سابقه داره تو دیر دادن حقوق کارمندا و دست پیش میگیره که پس نیفته ولی از این طرفم بگم که من اشکم دمه مشکمه همونطور که حرفمو بهش میزدم اشک هم میریختم(وای که چه قدر بده این حالت) یکی از مربیا وقتی گریمو دید گفت چقدر روح لطیفی داری دخترا تو این زمونه مثل گرگن (نمیدونم اصلا این حرفش چه ربطی به این موضوع داشت).