۲.۲.۸۸

مهد (تمام شد)

با تمام تلخیها و شیرینیهاش تمام شد
استفا دادم
9 ماه مشغول بودم و الان حس مادری رو دارم که از یک زایمان دردناک خلاص شده!
31 فروردین 1388 اخرین روز کاریم بود
به شدت دنبال کار هستم اما کار مناسب هر کاری رو نمیخوام قبول کنم پدر یکی از شاگردام بهم قول داده.
برام دعا کنید
در اولین فرصت میام و مینویسم....

۲ نظر:

پرنسس گفت...

آخی .. می تونم حس کنم چه احساسی داری. حالا الان خوبه. کم کم که دل تنگ بچه ها میشی خیلی بده! اصلا آدم نمی تونه کنار بیاد ..
راستی عزیزم. متن تولد رو تو وبلاگ خودش گذاشتم . مرسی از توجهت. بووووسسسسس :*:*:*:*

پرنسس گفت...

مرسی هانیه جونم. مرســــــــــــــــــــــــــــی :*