۱۲.۳.۸۷

غم

نمیدونستم واقعا باید عنوان این نوشتم رو چی بزارم.
طبق معمول وقتی میام پای کامپیوتر میرم وبلاگ گردی وبلاگای مختلف رو می بینم و مطالب مختلفشون رو می خونم بعضیاشون علمی هستن بعضیاشون عاشقانه بعضیا از عشقشون که رهاش کرده مینویسن بعضیا با عشقشون وبلاگ دو نفری ساختن اما...
اما امروز من یه وبلاگی رو دیدم که با بقیه خیلی متفاوت بود اولش که وبلاگ رو باز کردم گفتم وای چه سلیقه ای اخه ادم انقدر بی سلیقه
ولی وای بر من که انقدر زود...
بزارین اصلا همونا رو کپی کنم چون اعصابم واقعا بهم ریخت.
این وبلاگ در اصل مال داداش خدا بیامرزم بوده حالا بعد از اون من تصمیم گرفتم ادامه ش بدم و حالا وقتی دلم یاد داداشم میکنه یا روزای که دلم میگیره میام و یه چیزی های توی این وبلاگ مینویسم من استعداد شعر گفتنو ندارم ولی شعر خوندنو و نوشتن رو خیلی دوست دارم خیلی هم دلم میخاد شعر بگم ولی نمیتونم و اگه یه وقت شعرهای تکراری دیدین به بزرگواری خودتون ببخشید از خوصصیاتم بگم که بعضی از دوستان گفته بودن بگومن یه پسر تنها تنها نوشتم چون تنهایی رو خیلی دوست دارم و یه دوست دارم که اونم اسمش هست((غم)) هیچ وقت نشده که تا حالا منو تنها بزاره نمیدونم شاید عاشقم باشم میتونم بگم که عاشق بودم عاشق داداشم که الان نیست عاشق مادری که الان نزدیک 4 ماه که لبخندشو ندیدم عاشق پدری رنج دیده که وقتی نگاهش میکنم بغض گلمو میگره واقعا که پدر و مادر برای ما یه نعمت بزرگیه خوب دیگه همین تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ... تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ... تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم ... تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست .. . تنهايي را دوست دارم زيرا.... در کلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد
خیلی مطالب تو وبلاگ دردناک بود خیلیییی..
دلم واقعا سوخت اگه بگم درکش می کنم دروغ گفتم چون خیلی سخته. ادم چه جوری میتونه همچین غمی رو درک کنه وقتی خودش جای طرف نیست وقتی نمیدونه تو سینه اون چی داره میگذره به هر حال می تونم بگم منم برای چند لحظه تو غمش مردم.
دلم می خواست کلی حرف براش بزارم تو وبلاگشون ولی ترسیدم چون من تجربه بدی از این حس دلسوزیم دارم.
ولی اینجا براش نوشتم میدونم که هیچ وقت نخواهد دید مگر اون هم مثل من وبلاگ گردی کنه و تصادفا گذرش به اینجا برسه ولی واقعا براش متاسفم و امیدوارم این دوستی که غم نام داره و بهترین دوستش شده به زودی زود ترکش کنه و گورش رو گم کنه هر چند که خاطرات گذشته چنین چیزی رو محال می کنه.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
اول اینکه خیلی خوشبختم
دوم اینکه خوب دلسوزی نکن
هیچکس دلسوزی رو دوست نداره
احساست رو همونطور که هست بیان کنه
مثل همین حالا

همیشه شاد باشی