۳۱.۳.۸۷

کنکور

همچنان روزها را به شب و شبها را به روز می رسانم.
بیشتر وقتمو می ذارم برا درس خوندن مثلا تصمیم دارم کنکور شرکت کنم نمیدونم چرا زیاد پشتکارم نمیاد!
یه ذره داشت بگی نگی میومد که سرکوب شد.
دیروز با یه نفر اشنا شدم که فیزیک هسته ای خونده بود گفت من یک سال از عمرم رو بکوب گذاشتم و درس خوندم رتبه خوبی هم اوردم.ازش پرسیدم چند شد رتبت گفت 37 تو دلم گفتم میگه خوب شد اینکه عالیییییییییه
من اگه این رتبه رو داشتم کلاه که ندارم روسریمو مینداختم هوااااااا.بعد گفتم خب بعدش؟ با ناراحتی چشماشو از تو صورتم برداشت گفت هیچی قبول نشدم. پیش خودم گفتم بابا لابد بد انتخاب کرده گنده گنده زده. پرسیدم چی زدی مگه ؟ مخم سوت کشید طفلی تازه یه رشته ای رو زده بود که تو شاخه های ارشد همچین بگی نگی بود تازه جزو اون رشته هایی هست که فقط مونث می خوان .اخه رشته ما فوق العاده سخته اینو جدی میگم می دونم بقیه رشته ها هم سختیه خودشونو دارن ولی لا مسب این هیولاس.
حالا دیگه هیچیییییییی کاملا مطمین شدم که بیخودی دارم تو سر و کله جزوه ها وکتابام و گاهی خودم میزنم.اون که یه سال بکوب خوندو 37 شد هیچی نشد. حالا من که هشتم گرو نهمه(هه هه) هی کلاسای متفرقه میرمو هی چیزای مختلف تو مغز مبارکم می کنم و دوباره می رم سراغ اندوخته های قبلی و اونا رو هم باز می خوام بچپونم توش تازه به سلامتی وبلاگ نویسم که شدم ازون یکی طرف یه سایت خوب برا تقویت زبانم پیدا کردم از اون طرف ترهم یه سری مسایل پیش میاد که از ادم می خوان روش فکر کنی و برا زندگیت تصمیم بگیری حالابا این اوضاع می خوام جونه خودم برم دانشگاه تازه اونم فقط انگشت گذاشتم رو سراسری و ازاد رو ازاد گذاشتم به حال خودش.
خلاصه که فینیش کردم دانشگاه رو حالا تا ببینیم معجزه ای چیزی میشه بیان تعارفم کنن بگن هانیه خانم بفرمایین دانشگاه اااااااه ... یعنی می شه؟
ولی اگرم بشه من ناز می کنم اولش می گم: کم جوونیمو پای لیسانستون گذاشتم (تازه به نسبت زود تموم کردم)
حالا پیریمم می خواین بگیرین؟ ولی ازون جایی که قراره زیاد اسرار کنن ناراحتشون نمیکنم می رم ولی فقط شریف.
راستی حیف اینجا ازین شکلکا قبول نمیکنه والا با شکلک با نمک تر بود.راحت تر احساساتمو می ریختم رو این صفحه.من هنوز فینگیلیم اخه بلد نیستم حتی قسمت نظرات رو درست کنم خوشم نمیاد اینجوری باشه اگه کسی بلد بود بیاد کمکم کنه ثواب داره .
بای بای
اخه بگو مگه سلام کردی که حالا میگی بای بای !
خب سلام -بای بای(مثلا اون دسته که تکون می خوره ).

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام وبلاگ جالبی دارین برای برادرتون هم متاسفم و آرزوی رحمت و آمرزش دارم و همچنین برای شما آرزوی طول عمر و موفقیت در کار وبلاگ نویسی و کنکور و ...

ناشناس گفت...

درود به هانيه عزيز
راستش من که کلا از این بلاگر چيزی نمی دونم و بلاگفا را ترجيح می دم و نمی تونم کمکی کنم¡ دوم هم این که کدوم سايت را واسه تقويت زبان پيدا کردی, هان هان,
می دونم که هدف, انگيزه و در نهايت هم اراده و پشتکار و تلاش پارامتر های مهمی هستند که گويا تو ازشون فاصله گرفتی
خوش و خرم باشی