۱۵.۴.۸۷

دل

اول اینکه اون یکی دندون عقلمم کشیدم دوم اینکه فردا باید برم اون دندون خرابه که قبلا گفته بودم رو جراحی کنم (دعا کنین دووم بیارم)

سوم اینکه این روزا دو تا مسافر از المان برامون اومده سرم خیلی گرمه یه سری اتفاقات جدید هم داره برا خودم میفته بازم برام دعا کنین که کارا خوب پیش بره چهارم اینکه الان یه شعر براتون این پایین میذارم پنجم اینکه....

وااااا بسه دیگه اموزش حساب که نیست.

یکی دلش به 100 دل بنده

یکی 100 دل به یه دل میبنده

یکی یه دل به یه دل میبنده و تا اخر پایبنده

یکی دل به هیچکس نمیبنده

یکی نمی دونه دلش به کی بنده

یکی هر بار به یکی دل میبنده تا بخنده

یکی ام دلش اکبنده

یکی دلش رو زده تو دنده تا بشه برنده

یکی دلش داره می گنده...


فکر میکنید دیگه چی میشه گفت؟!!!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

هانیه جونم. دوست گلم. بالاخره بعد از مدت ها تونستم بیام و بهت سر بزنم. راجع به این دندون عقل که وای وای منم دردی کشیدم که نگو و نپرس! من پیش دانشگاهی که بودم رفتم یکیش رو کشیدم بعدی هارو دیگه بی خیال شدم از بس که این وحشتناک اذیتم کرد. اگه تو وبلاگم خونده باشی جریان این سه تای باقی مونده رو هم نوشتم ولی حالا سر فرصت باید برم اینارو هم جراحی کنم و درشون بیارم. امیدوارم که توزیاد اذیت نشی.
مسافر هم که خیلی خوبه. دعا کن که همه ی مسافرایی که دور هستن زود زود ببینیمشون.
مرسی که تو اون مدتی که من نبودم بهم سر می زدی. بوس